ماندگی؛ [خسته و کوفته؛ خورد و خاکشیر شدن]؛ خستگى مفرط در مفصل ها و عضلات که نام ديگر آن (تَعَب) است.
تحلیل رفتن روح و ذوب شدن رطوبت بخاری که گاهی سبب آن افراط در خستگی است و گاهی سبب آن از باطن بدن است. (ابن مطران، 1368: 121)
ماندگی چون شدت یابد، لرزشی در تن پدید آید و چون بیشتر شود موجب تب کردن شود. (از بحر الجواهر). هر ماندگی چنانست که یا بر اثر حرکت پدید آید و آنرا «اعیاء ریاضی » نامند یا چنین نباشد و آن ماندگی است که بذات حادث شود و آنرا اعیایی علت شناخته نشده گویند. بهرحال ماندگی از هر جهت پدید آید، چهار قسم بیش نیست: قروحی، تمددی، ورمی، قشفی (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اعیاء تمددی؛ ماندگی است که آدمی کششی در اعضای بدن خود احساس می کند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
- اعیاء قروحی؛ آن ماندگی باشد که بدن بر اثر حرکت یا اصابت دست به آن متألم (دردناک) میشود (از کشاف اصطلاحات الفنون)
- اعیاء قشفی؛ آن ماندگی است که در بدن احساس یبوست شود (ازکشاف اصطلاحات الفنون)
- اعیاء ورمی یا نافخ؛ آن ماندگی و خستگی باشد که بدن بر اثر آن داغ شود و اعصاب و عروق ممتلی گردد و به اصابت دست بدان متألم شود مثل آنکه متورم شده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون )